Friday, October 14, 2011

شاید!

اگه دونسته بودم بهارمون اینقده زود سر می رسه
اگه دونسته بودم حرفهای خوب، یکدفعه وای! تموم می شه
اگه دونسته بودم جبر مریض روزگار، بعد این همه سال
باز
واسه ما داره و دنبک می زنه
آه اگه دونسته بودم این همه یاد
یک شبه
دارم می زنه
اگه دونسته بودم اوستا کریم
چه بی صدا
دست مارو پس می زنه
اگه دونسته بودم اون همه روز بارونی
اشک توی چشام می شه
اون همه آهنگ قشنگ
درد می شه
بغض می شه
...بی صدا می شه
شاید اون لحظه آروم لب رود
دل نمی بستم
به چشایی که منو می خندوند
به دل ساده یک کودک که
دست و پامو لرزوند



No comments:

Post a Comment